- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امامُ الـرحـمـتِ اول و یا پیـغـمـبـرِ آخَـر امین خالق و مخلوق حتی بهر هر کافر همینست آنکه برحقش دهد موسی قسم، حق را که یارب از بلا و از عذاب قوم من بگذر ابالـزهـرا ابالـزُهـره ابالعـلـم و ابالعـالـم ابالقاسم محمد مصطفی هست و ابالکوثر تمام عمر لب نگشود بر نفرین این امت برای رحـمت پـروردگـار آمد پـیـام آور به زیر سنگ دندانش شکست و باز پی در پی لب پُر خون دعا میکرد دشمن را به چشم تر تجلی بخش نور معرفت باشد ز سر تا پا نشان از مهـربانیِ خـدا دارد ز پا تا سر خدا را بین که یک طفل یتیم و این همه شوکت بوَد خُلق عظیمش زینت هر مسجد و منبر همیشه در سلام او پیش دستی کرد حتی بر صغیر و پیر و بیمار و فقیر و خادم و نوکر محمد شهر عـلمِ عـالم امکان علی بابش در این ظلمت سرا او ماه و مهتابش بود حیدر بدون مرتضی راه ورودی نیست بر احمد محمد شاهراه عشق میباشد علی رهبر سلام ای مقصد و مقصود بر مخلوق و بر خالق سلام ای برترین عاشق وَ ای عبد خدا منظر به عزرائیل فرمودی مدارا کن بر این امت دلت شـور مرا میزد هـمیشه تا دم آخر جهان امروز پُر گشته ز سادات بنی الزهرا ندید این را اگر هرکس هوالغافل هو الابتر حَرایت پر ز حُر کرده عراق و شام و ایران را حرمها چون نگین است و فداییها چو انگشتر دلم راهی شد امشب تا مدینه گنبد خضرا کمی هم آنطرفتر بر مزار عترت اطهر میان بستـرت آرام جان، آرام جان دادى ولى آرامِ جانت نیمهجان شد پاى این بستر چه با حسرت دم آخر میان هم گره خورده نگـاه خـسـته بـابـا، نگـاه خـسـته دخـتـر براى بار آخر بوسهاى دادى تو بر دستِ همان زهرا که هم دختر ترا بوده است هم مادر ولى دستی که بوسیدی ردى برداشت در کوچه همان زهرا کتک خورد و زمین افتاد پشت در طناب دست مولا را کـشیدند آه در خانه چهل نامرد از یک سر، زنی دلخسته از یک سر به روی خاک بر میخواست و هی بر زمین میخورد کبوتر میخورد روی زمین وقتی بیفتد پر در اینجا مادری پشت پدر افتان و خیزان بود ولی در گوشه مقتل برادر بود و یک خواهر همان میخی که در سینه نشست و سینهها را سوخت گذشت ایام و شد نیزه گذشت ایام و شد خنجر گذشت ایام و زینب داد میزد آه یا جداه امان از کندی خنجر امان از گودی حنجر
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مهمان که دعوت میکند پیغمبر اکرم بر او مـحـبت میکـنـد پـیغـمبـر اکرم حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت قـطعـاً اجـابت میکـنـد پـیغـمبـر اکرم با فـاطـمه بعـد از رسولالله بـد کردند هـیزم فراهم میشود بعد از رسولالله آتـش مجـسم میشود بعد از رسولالله بعد از رسـولالله دلهـامان مکدر شد در روضههای روضه خوانها حرف یک سر شد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها در شهادت پیغمبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
حرف از وصیتهای آخر میزنی بابا از پیـش زهـرایت کجا پـر میزنی بابا این لحـظهها یاد گـذشته کردهای انگار حرف از وصیتهای مادر میزنی بابا دلشوره داری، از نگاهت خوب میفهمم داری گـریزی به غـمِ در میزنی بـابـا زهـرای تو پشت و پناه حـیدر تنهاست هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا یک روز میبینی مرا بین در و دیوار یک روز میآیی به من سر میزنی بابا گـفـتی که خـیـلی زود میآیـم کـنـار تو پس لحـظههـا را میشـمارد یادگـار تو
: امتیاز
|
ترسیم حالات پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
لحظههای آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی و فاطمه با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا میشود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیههایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد رفت تا جایی که زینب بغض کرد از کربلا تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر « سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان میرسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد!
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل شهادت
یـاس سـپـیـد بـاغ بـهـاران مـن بـیـا نـور پُر از تـلألـؤ چـشـمـان من بیا اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است ای راحـتـی ایـن نـفـس آخــرم بــیـا خواهم که توشه ام بدهی دخـترم بیا آهی برای این دل غم پرورم بکش غصه نخور زمان جدائی زیاد نیست از پـیـلـۀ فـراق رهایی زیـاد نیست آماده باش بعـد من از راه میرسی تو بـعـد من بلاکـش غـم بینهـایـتی تـنـهـا سـپـر بـرای امـام و ولایـتـی بعد من از زمانه تو بیزار میشوی زهرای من به خواب و به رؤیا بگو علی در پشت در به نیّت بابا بگـو عـلی دشمن به اهل بیت چه گستاخ میشود زهـرا بیار این دم آخـر حـسـیـن را زهـرا بـیار جان پیـمـبـر حـسین را وقتی که روز خواهر او میشود سیاه وقتی ز تشنگی به زمین مانده ردّ پاش بر جای بوسهام نوک خنجر کشد خراش اینگونه است خصم چنین حَربه میزند
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل شهادت
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را خـونین مکن جـان پدر چـشم تَرَت را فـردا هـمینکه جـمع کردی بـسترم را آمـاده کن کـمکـم عـزیزم بـسـترت را آمـاده کـن از آن کـفـنهـا دومــیـن را بـیــرون بـیـاور یــادگـار مــادرت را بـگـذار روی سیـنـهام بـاشد حـسـینت بگـذار بر قـلـبـم حسن را دخـترت را بـگـذار با طـفـلان تو قـدری بـسـوزم حـالا بـگـویـم حـرف هـای آخـرت را زاری مکن بر حال من با حال و روزت خـاکـی مکـن دنـبال بابا معـجـرت را تو بار شیـشه داری و میترسم از تو خـیلی مواظـب باش طفـل دیگرت را وقتی که میریزند هـیزم روی هـیزم وقتی که میسوزاند آتش سنگـرت را بابـا حـواست باشد آنجـا مُـحـسـنت را بابا مـواظب باش پـشتِ در سـرت را ای کاش میشد روضۀ بـازو نـمیشد وقتی عـلی میشـوید آهـسته پَـرَت را این جملۀ آخر عزیزم با حسین است: با خود مَبَـر در قـتلـگه انگـشترت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای در هوای ماتم تو عرش، سوگـوار ای در غـم تو چـشم سماوات، اشکـبار اسـلام در مـصیـبت تو میشـود یـتـیـم دین در فراق روی تو بی تاب، بی قرار ما را در اوج گـنبد خـضرای خود ببر تا روی گنبدت بـنـشـیـنـیم چون غـبـار هرگز ز یـاد حـضرت زهـرا نمیرود چـشمی که شد ز مـاتم تو ابـر نوبهـار رفـتی و از مدیـنـۀ تو رفـت دلخـوشی کوچید مرغ عشق و محبت از آن دیار سر زد پس از تو ای به همه خلق مهربان از امـت تـو آنچـه نـمیرفـت انـتـظـار هر چند از تو غـیر محبت نـدیـده بـود اما به اهـل بـیت تو بـد کـرد روزگـار گلچین رسید و بعد تو خشکید پشت در یـاسی که مـانـده بود ز بـاغ تو یـادگار گُـر میگـرفت آتـش کـیـنه به خـانـه و میرفت سمت پهلوی گل دستهای خار آن دست که به بازوی زهرا قلاف زد انـداخت دور گـردن مـولا طـنـاب دار در بـین کـوچه بـاز هـمان دست آمد و دیوار کوچه خون شد و افـتاد گوشوار
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل شهادت
سر به دامان علی داشت که جان بر لب بود آخرین ذکر نبی، یاعلی و یا رب بود نفـسِ آخـرِ او بود که میگفت: حسین و کـلام دگـرش یـادِ غــم زیـنـب بـود به روی سینۀ پیغمبر اکرم حسن است و کـنار سـر او فـاطـمهاش آنشب بود همه أسرارِ مگو را به علی گفت نبی آخرین سّرِ دلش حاوی این مطلب بود یا علی! بعد من آتش به حرم میافـتد آشکارا شود آن بغض که در مَرحب بود خانهام را که همین قوم به آتش بکشند تازه معلوم شود خصمِ تو لامذهب بود بِـیـن دیـوار و درِ خـانه بـمـاند زهـرا وسـط آتـش کــاشـانـه بــمـانـد زهــرا غـصه میآید و این دوره بـسر میآید دورۀ حـزن تو با خـونِ جـگـر میآید بعد من یاعلی این جمع ز هم میپاشد پشت این در خـبـر قـتـل پـسر میآیـد بازو و پهلوی زهرای تورا خُرد کنند فـاطـمه یـاری تو روز خـطـر میآیـد در هـمین کوچۀ باریک بدنـبال فـدک دومـی بـا غـصـبش بـار دگـر میآیـد آه از سـیـلی این قـوم بـه ریـحـانۀ من وای از آندم که ز مسمار خـبر میآید تا تو را یکّه و تـنها نـگـذارد کـفـوَت فـاطـمه با پـسرش در پـسِ در میآیـد حـسـنم میشـود آنروز عـصای مادر وسـط کـوچـه شـود آب، بـپـای مـادر بعد از این تازه حسن حالِ پریشان دارد تا چهـل سال ز غـم گـریۀپـنهان دارد جگرش پاره شود، وز کفِ او چاره شود زانوی غـم به بغل، نالۀ هجران دارد هست بعد از حسنم، داغ حسینم در پیش او که بر پیکر خود نیزه فراوان دارد قـاتـلانش هـمه هـسـتند؛ أراذل اوباش گرچه این قافله عـنوان مسلـمان دارد سرِ او را سرِ نیـزه همه جا چرخـانند گریه بر حال یتـیمان و اسیـران دارد کعب نی ها به تن زینب او خُـرد شود سفـری پُر ز بلا هـمـره عـدوان دارد آه از گـوشۀ ویـرانه و رخـسار کـبود باز هم دخت من و سیلیِ یک دست یهود
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
از غـمت خـالق دادار به هم میریزد دلم از اشک تو ای یار به هم میریزد دخترم گریه مکن قلب مرا میشکنی پـدرت عـاقـبت کـار به هـم میریـزد زودتـر از همه آیی تو کـنـارم زهـرا بعـد تو حـیـدر کـرار به هم میریـزد بعد من خوب به تو اجر رسالت بدهند محسنت در پس دیوار به هم میریزد عطر جنّت بود از سینۀ تو زهرا جان آنهم از تیـزی مسمار به هم میریزد زهر داد آنکه به من بر حسنت تیر زند جسمش از کینۀ بسیار به هم میریزد هر که در کوچه نزَد ضربه، تلافی بکند کـربلا، پیکـر خونبار به هم میریزد آن قدر با تو بگویم که تن یـوسف تو زیر ده نعل، دو صد بار به هم میریزد گرچه آرام زنی شانه تو بر موی حسین گیسویش در کف اغیار به هم میریزد
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
قـد رعنای رسول الله آخر سر شکست پایههای عرش از این داغِ درد آور شکست رحمةُ للعالمین بود و مصیبت ها چشید صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست فتنۀ آن دو یهودی عاقـبت کاری شد و زهر آتش زد به جان او، دل دختر شکست گوشهای از شهر غوغای سقیفه شد بلند جسم او جان داشت اما حرمت منبر شکست خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است مردکی پرخاش کرد و قلب پیغمبر شکست بال خود را بست و سوی عرش اعلی پَر کشید سخت تنها شد امیرالمؤمنین، حیدر شکست بعد پیغمبر شرر بر خانۀ عصمت زدند در میان غربت این شهر نیلوفر شکست در میان دود و آتش با لگد بر در زدند در شکست و سر شکست و حرمت مادر شکست بار شیـشه دارد این بانـو کـمی آرام تر پشت در اصلا چه شد آیینه سرتاسر شکست پیـش چـشـمان ولی الله زهـرا را زدنـد پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست روز عاشورا که شد شبه پیمبر را زدند با شتاب نیزه، پهلوی علی اکبر شکست
: امتیاز
|
زبانحال پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قبل از شهادت
به ذکر یاعلی، جان می دهم عالیِ اعلا را بخوان خود یاعلی، بالا سرم این نام زیبا را علیاً یاعلی، ذکر عروج و ذکر معـراجم صدای دلنـشـین تو مصفـا میکند ما را بمان پیشم، مرو یک لحظه حتی از کنار من تویی روح و روان من، تویی معنا مسیحا را به عمرم بهترین روزم همان روزیکه در کعبه به إذنِ الله بنهادی به روی شـانهام پا را سرم بر دامنت بگذار و دستت را روی قلبم که جان آسان دهم، دستان پُر مِهرِ تولا را حسن را با حسین آرام روی سینهام بگذار که از سختیِ جان دادن رها سازند طاها را بگو زهرا کنار بسترم یک لحظه بنشیند و زینب وا کند بهر دعا، با اشک، لبها را به غیر از پنج تن اینجا نماند هیچکس دیگر ز حُجره دور سازید آن منافقهای بطحا را مرا تهمت به هذیان میزند این فردِ نالایق پس از این برحذر باشید این اصحاب شورا را دگر می پاشد از هم جمعِ گرمِ اهل بیت من به آتش می کشند این قوم، بیتِ وحیِ مولا را اگر دست تو را بستند یاحیدر، صبوری کن صبوری کن، خدا می بیند این ظلم و بدیها را دگر صرف نظر کن از طلوعِ زهرۀ اَزهَر علی؛ دیگر نمی بینی پس از این، روی زهرا را مبادا جای سیلی را ببینی بر رخ ماهش مخواه از روی نیلی بعد از این، فیضِ تماشا را اگر دیدی که مخفی میکند رخسارِ خود از تو نـداری طاقـت دیدار آن آزرده سیـما را به زودی همسر تو دست بر دیوار می گیرد برای راه رفتن از حسن گیرد مدد پا را تمام دندههای او تَرَک بردارد از ضربه و اینجا پشتِ در،میخواند آن مظلومه، ماها را اگر چه فاتح خـیبر، شود خانه نـشین اما به زودی غرق خون بینند محرابِ مصلا را حسن زهر جفا نوشد، حسینم رخت خون پوشد اسیری می رود زینب، ببیند داغ عظما را حدیث زینب و حنجر، حدیث کشتۀ بی سر حدیث سـاقی لشگـر، کـند بیـدار دنیا را
: امتیاز
|
شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
وقـت عروج روح رسول خـدا رسید از مـأذنـه صـدای اذانِ عـزا رســیـد سهم وجـود آل عـبا رنـج و غـم شده از پـنج تن ستارهای از نـور کم شده چـشم امین وحی زمانی که بـسته شد شهـر مدیـنه از نفس افـتاد خسته شد دلشورههای فاطمه شد اشک و زمزمه اشکی به رنگ خون چکد از چشم فاطمه داغ نبی ز فاطمهاش صبر بُرده است مانند مادری است که فرزند مُرده است بر گونههای فاطمه لطمه نشسته است از این فراق غمزده چهره شکسته است رنگ افـق ز داغ پـیـمبـر کـبـود شد شبنم ز دیدههای علی سیل و رود شد دو شاهزاده روی تن حضرت رسول افـتـادهانـد نـالـه زنـان هـمـره بـتـول آه حـسـن صـدای غـریـبـانه ساز شد کام حسن به نـوحه و مرثـیه بـاز شد حال حسین حال یتیمی بهانه جوست گویی دوباره تشنه لب بوسه بر گلوست در این عشیره سخت تر از هر وداع نیست اینجا کسی ز داغ که بی اطلاع نیست این خانواده صاحب اصلی محـشرند از هرکسی ز ماتم خود با خـبر ترند باید کـفن به دست بگـیـرد علی ولی ای وای اگر امـان بـدهـد پست اولی
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبرم اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
قرآن به خاطر آورد آیاتِ رحمتت را نادیـده میگرفـتـنـد وقـتی مُـحـبتت را تا ریشه کن شود جهل؛ خوردی چه خون دلها اما زیـاد کـردنـد با فـتـنه زحـمـتت را بودی امینِ حق و محضِ کتابتِ وحی دستِ عـلـی سـپـردی بـارِ امـانتت را زخم زبان شنیدی گفتی: «علی معَ ٱلحق» زخـم زبـان شنیدیم! دریـاب امـتت را پایِ وصیت تو با جان و دل نشـسـتیم از هم جدا نکردیم قـرآن و عترتت را دین بی تو منحرف شد! با آن همه سفارش منـکـر شدنـد وقتی حـتی شهـادتت را روز دوشنبه بود و یک کوچه غرقِ فریاد کردند استـجابت اینـگـونه دعوتت را با پـشـتههای هـیزم، پـشتِ درِ ولایت اهـل مـدیـنه دادنـد مُـزد رسـالـتت را!
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ابـر چـشـمـان خـیـس بــارانـم می چکد قطره قطره بر جـانـم چـقــدر هــول کـردهام امـشب چـقـدر و مضطـر و پـریـشانم شاید امشب شب جدایی نیست من چه میگویم و چه میدانم؟ بـاد تـنـدی وزیـد و فـهــمـیـدم در مـسـیـر خـطـیـر طـوفـانـم میرود از زمـیـن سـوی بـالا آن کـه کـرده مـرا مـسـلـمـانـم دستم از دامنـش اگر کوتاست ولـــی از قـــاریــان قـــرآنـــم من به درکش نمیرسم هرگز ولـی از نــوکــران سـلــمـانـم ای رسـول خــدا، امـیـن خــدا رحـمـت الله مــسـلـمـیـن خــدا شب رحمت شب پیمبر ماست شـب بـاران دیـدۀ تـر مـاسـت بعـد او نـیـست یک فـرسـتاده این پیـمبر، سفـیر آخـر ماست جای پایش به روی سرها بود خاک عالم به روی این سر ماست گـر مـدیـنـه نـرفـتـهایم امـشب همه تقصیر بال ما، پر ماست جـای او خـالی است در اینجا یـاد او پُـر مـیان بـاور مـاست چقدر سنگ خورده بر سر او او عزیز ز جان عزیزتر ماست بـانـی روضـۀ عــزای نــبــی دخترش هست آنکه مادر ماست میرود سوی حق به سوی اله الـسـلام عــلــی رســول الـلـه سیـنهات مثـل وادی سیـنـاست دل پر مهـر تو چنان دریاست سرگـذشت تو جـاودانـه تـرین خاطرات تو اصل مطلب ماست قـلـمم کـند میرود از چیست؟ آخـر جـملههای این انشاست؟ بــاغـبـان تــمـام اهـل الـبـیـت بعد تو فـصل خشکی گلهاست اولین کـس که میشود ملحـق به حضور تو دخترت زهراست بـعـد تو جـانـشـیـن تـو حـیـدر مینـشیند به خـانه و تـنهاست چـشـم تو خـوب شد نمیبـیـند خانۀ دخـتر تو چون غوغاست کن نگـاهی سه نـور عینت را حـسن و زینب و حـسیـنت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه، غـریـبانه، غـریـبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود عـلی صبر نکـردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظۀ تـشیـیع بگو از غـریـبانـه ترین لحـظـۀ تـشیـیـع بگـو او غـریـبـانـه تـرین لحـظـۀ رفـتـن دارد روضـۀ رفـتـن او گـفـتن و گـفـتـن دارد انـدک انـدک اثـرِ زهـر به جـانش اُفـتـاد رویِ دامـانِ عــلـی بـود تـوانـش اُفــتـاد شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حـنوط است عـلی تنهـا شد یک طرف داشت علی آب به پیکر میریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر میریخت آب غسلش به تنش بود که هـیزم پُر شد شعله پـیچـید به در نوبتِ یک چـادر شد بدنـش روی زمین بـود به زحـمت اُفـتاد وای نـامـوس عـلـی بـینِ جـماعـت اُفـتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پـسرش بود که سیلی را خورد تا که مولا کـفـنش کرد زنش را کُـشتـند تا کفـن روی تنـش کرد زنش را کُـشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مرو رسـول خـدا بر دلـم قدم مـگـذار مرو و دختر خود را به دست غم مسپار مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست مرو که بیتو دگر نیست بخت با من یار مرو که بیتو به این شهر اعتمادی نیست علی غـریبه شود با مهـاجـر و انصار مرو که بیتو عوض میشود مدینۀ تو مرو که رحـم ندارند این در و دیـوار بـیـا و حـداقـل قــبـل رفـتـنـت بـنــمــا سفارش من و جسم مرا به این مسمار کـنـار بـسـتـر تـو یــاد مــادر افــتــادم یتـیـم گـشـتن من بـاز میشود تـکـرار به وقت دیدن بغض حسین و اشک حسن تـمـام غــصۀ دنـیـاست بـر سـرم آوار
: امتیاز
|
شهادت پیغمبر اکرم و امام مجتبی سلام الله علیهما
ساعات بعد از داغ پیغـمبر شروع شد با رفتـنش صد قصه دیگـر شروع شد دلشورههایش یک به یک معنا گرفت و از آنچه میتـرسید پیغـمبر شروع شد در وقت دفـن مصطفی، تنها علی بود ایـام سخت غـربـت حـیـدر شروع شد گـفـتـنـد با هـم در سـقـیـفـه بـیحـیـاها وقت تـلافی کـردن خـیـبر شـروع شد بعد از پیـمبـر هر کسی هر چه شنـیده باید بداند روضه از یک در شروع شد گـفـتـند از بغـض عـلی با یـاد خـیـبـر باید که آتش زد به این خانه به این در وقـتی که آتـش بـر در و دیـوار افـتاد زهــرا بـه دنـبـال دفـاع از یـار افـتـاد مـیـخ دری که از خـجـالت آب میشد دل را بـه دریـــا زد پــی آزار افـتــاد آن سیـنـهای که مـخـزن سر خـدا بود کم کم سر و کارش به آن مسمار افتاد با ضربهای در را درآوردند از جا... گـویـا به روی مـادری بـیـمـار افـتـاد تـا بـیحـیـایـی وارد بـیـت عـلــی شـد دستی به روی چـشـمهـایی تـار افـتـاد آن دست پاکی که به همسایه دعا کرد طـوری مغـیـره زد دگـر از کار افتاد باب جـسارت را هـمیـنها بـاز کردند بیحـرمـتـی را با حـسن آغـاز کـردند مظلوم و بی یار و غریب در وطن بود آنقدر که در خانه هم بی هم سخن بود با زهر کینه روزه را افطار کرد و... قبل از سحر بیتاب شد، خونین دهن بود بعـد از شهادت پیکر پاک و غـریبـش آخـر اسـیـر فـتـنـۀ یـک پـیـر زن بـود این روضه را باید که واضح تر بگویم هـفـتاد چـوب تـیـر روی یک بدن بود تابوت هم از غربتش خون گریه میکرد بر روی لبهای حسین جـانم حسن بود گرچه عزای مجـتبی در عالمین است اما گـریز روضههـای ما حسین است
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به هجـران، زارى دلهاى خـونـيـن ز حـد بـگـذشت يـا خـتـم النـّـبـيّـن! ز اشـك و آه مـهـجـوران بـیتــاب جهـانى غـوطـه زد در آتـش و آب سـپـاه درد بـا جـان در سـتـيـزست لب هر زخم دل، خـونـابهْ ريزست جهان از جـلـوۀ جان پـرورت دور بـه مـا شـد تـنـگ تـر از ديـده مـور شـدى تـا گـنـج خـلــوتـخـانـه خـاك ز داغ اندوخت صد گنجينه، افلاك قـد محـراب زين محـنت، دو تا شد كه از سـروِ سـرافـرازت جـدا شـد ز قدرش، سايه بر عرش برين بود كه بر پاى تو، منبـر پـايه می سـود كنون در گـوشهاى افـتاده مدهـوش به حسرت، يك دهن خميازهْ آغوش جــدا از پــرتــو آن روى دلــكــش بــه دل، قــنــديـل را افــتــاده آتـش ز داغ هجرت اى شمع شب افروز! به شبها، شمع میگريد به صد سوز بـرافـروز اى چـراغ چـشـم ايـجـاد جهـان شد بی فـروغت، ظلمتْ آبـاد به رخ، آرايـش شمـس و قـمـر كـن شب تـاريك هجـران را، سحـر كن ز خواب اى مهر عالمتاب، برخيز! تو بخت عالمى، از خواب برخـيز! بـلـنـدْ آواز گـردان طـبــل شـاهــى ز نــو، زن نـوبـت عــالـمْ پـنـاهـى قـــدم بــر تــارك كــرّو بــيــان زن عـلـم بـر بــام هـفــتـمْ آسـمــان زن مـشـرَّف كـن بـسـاط خــاكـيــان را مـــنــوّر، مــنــزل افــلاكــيـــان را سر اى خورشيد جان! از خواب بر كن كـنـار خـاك را، جـيـب سـحـر كـن چـراغ افــروزِ بــزمِ قـدسـيـان شـو رواج آموز كـار انـس و جـان شـو چو از جـا، هول رستـاخـيـز خيزد رخ از شـرمندگـيـهـا، رنگ ريـزد نـظـر بـگـشـا بــر احــوال تــبـاهـم بـجـنـبـان لـب، پــىِ عــذر گــنـاهـم
: امتیاز
|
زبانحال پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم با حضرت زهرا (س)
بـیـا ای مـادر و ای دخـتـر مـن دم آخـر تو بـنـشـیـن در بر مـن مکن زاری که من طاقت ندارم ببـیـنم اشک چـشمت کـوثـر من بـیـا تـا سیـر رویـت را بـبـیـنـم مکـن گـریـه کـنـار بـسـتـر مـن بـیـا نـزدیـک تا رازی بـگـویـم به تو ای محـرم غـم پـرور من بـزودی میروم سـوی خـدیجـه بـسـوی اولـیـن هـمـسنـگـر مـن مخور غصه که چون دیری نپاید که ملحق میشوی بر محضر من عـدو طـرح خـیانت در سقـیـفه بـریـزد وقـت دفـن پـیـکــر مـن شود محـراب من جـای منـافـق نـشـیـنـد کـافـری بر منـبـر مـن فـدک را با کـتک از تو بگـیرد عـدوی بـی حـیـای کــافــر مـن کنار بیت وحی و عصمت و دین کـشـد آتـش زبـانـه دخـتــر مـن بجای من در آن هـنگـام زهـرا حمایت کن ز عشق و دلبـر من بخور سیـلی ولی یا فاطمه جان مکش دست از ولای حیدر من
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بـروی داغ بدی بر جـگـرم میماند اشک در حـلقۀ چشمان ترم میماند من گل یاس بهشتم بروی میسوزم تو بمانی به برم برگ و برم میماند بودن محسن من در گرو بودن توست پـدرم تو که بـمـانی پـسرم میمـاند خندهام خنده وصل است ولی ای بابا بعد من نـالـۀ در پشت درم میمـاند سرخی بوسه میخ در و سیلی روی گـرمی بـوسـۀ تو ای پـدرم میمـاند غصه از بابت حیدر نخوری بعد از من زیـنبم پشت سر هـمـسفـرم میمـاند زینبم هست که در کرب وبلا بعد حسین سر پـنـاه همه اطفـال حـرم میماند
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مدیـنـه، چه کـردی رسـول خـدا را گـرفـتـی ز مـا خــاتــمالانــبــیــا را دریغا! که روح دعا، رفت در خاک گــرفــتــنــد از مــا روان دعـــا را
: امتیاز
|